تحقیق پيوند اعضاى مردگان مغزى (قابل ویرایش)
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 45 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
پيوند اعضاى مردگان مغزى
پيوند اعضا به سه صورت قابل تصور است:
صورت نخست: پيوند عضو از انسان زنده به بيمارى كه نجاتش واجب است، به گونه اى كه جان اهدا كننده عضو به خطر نيفتد؛ مثل اهداى يك كليه به بيمارى كه هر دو كليه اش از كار افتاده است؛ زيرا تجربه هاى پزشكى فراوان، امكان زندگى با يك كليه را به اثبات رسانده است. اين حالت هم از ديدگاه فقهى و هم از نظر اخلاق پزشكى جايزاست.
صورت دوم: پيوند اعضاى اصلى كه حيات انسان به آن وابسته است و اهدا كننده آن را به دام مرگ مى افكند مانند قلب، كبد، ريه ها و... .
اين صورت بدون هيچ گونه مناقشه و بحثى هم از ديدگاه شرع و هم از نظر اخلاق پزشكى، ممنوع و غيرقابل قبول است.
صورت سوم: پيوند عضو از انسان مرده به زنده قبل از مرگ آن عضو كه اين خود دو صورت دارد: بعد از سكته قلبى وبعد از مرگ مغزى.
در مورد سكته قلبى، دانش پزشكى جديد به اثبات رسانده است كه اعضاى انسان در لحظه سكته قلبى، حيات خود رايكباره از دست نمى دهند، بلكه در اين لحظه حيات عضو ادامه دارد؛ زيرا بين يك عضو تا عضو ديگر فاصله كوتاهى وجود دارد كه گاهى در بعضى اعضا تا چند دقيقه به هم مى رسد و در حالات سكته قلبى، اين فرصت، فرصتى طلايى براى نقل عضو ميت به بيمار است؛ اما اين فرصت به قدرى كوتاه است كه پزشكان جراح نمى توانند عضو مورد نظررا از ميت به بيمار انتقال بدهند مگر در حالاتى جدا نادر.
اما در حالت مرگ مغزى، پزشكان مى توانند حيات و حركت قلب و ساير اعضاى درونى و بيرونى بيمار را حفظ كنند.
مراد ما از مرگ مغزى، حالاتى است كه بازگشت ادراك و احساس و حركت به بيمار، از ديدگاه پزشكى محال است. دراين حالات، قلب به صورت طبيعى يا به واسطه تجهيزات جديد پزشكى، همچنان خون را به گردش در مى آورد و درنتيجه اعضاى درونى و بيرونى به حيات عادى خود ادامه مى دهند. در اين حالت فرصت كافى براى عمل جراحى وجود دارد و مى توان با موفقيت كامل، عضو اهدا كننده را به بيمار پيوند زد.
از سوى فقيهان و از نظر اخلاق پزشكى، اين صورت است كه مورد مناقشه جدى و حقيقى واقع شده است. اشكالات فراوان متوجه اين صورت است كه بايد فقيه به حل آنها بپردازد؛ از جمله اين كه از نظر شرعى، ثبوت مرگ با مرگ مغزى روشن نيست. اگر سخن پزشكان جديد ثابت شود كه در مرگ مغزى، شخص در واقع مرده است، اگر چه قلب اوبه كمك تجهيزات پزشكى يا بدون آن به وظيفه خود عمل كند، در اين صورت پزشك جراح مى تواند عضو او را به مريض نيازمند به آن منتقل كند.
مشكل ديگر حرمت مثله كردن ميت است چنان كه مثله كردن زنده حرام است. اين امر از ديدگاه فقهى مشكل سازنيست؛ چون قول به حرمت مثله در اين گونه موارد، ضعيف است. اما اگر چونان پزشكان پيشين معتقد باشيم كه مرگ تنها با توقف قلب محقق مى شود، به ناچار انتقال دادن اعضاى اصلى حياتى مانند قلب و ريه ها از بيمار مبتلا به مرگ مغزى به بيمار نيازمند، جايز نخواهد بود؛ زيرا طبق اين نظريه، بيمار مبتلا به مرگ مغزى زنده است و انتقال اعضاى اصلى او، منجر به مرگش مى شود و اين از نظر شرعى حرام است؛ زيرا نمى توان براى نجات جان يك مريض، انسان زنده اى را به هلاكت رساند.
اين مساله از نظر سلب و ايجاب بسته به تعيين نقطه پايانى حيات است. اگر مرگ انسان را از كار افتادن مغز بدانيم بابرداشتن عضو جايز خواهد بود و اگر مرگ را از كار افتادن قلب بدانيم، برداشتن عضو جايز نخواهد بود.
و در اين مقاله، پاسخ اساسى اين پرسش را روشن خواهيم كرد و در كنار آن مسائل ديگر مربوط به بحث را مطرح مى كنيم.
ايرادات فقهى درباره پيوند اعضا
1. آيا بر انسان واجب است به بيمارى كه اعضاى داخلى - مانند قلب، كبد و ريه - يا اعضاى ظاهرى اش از كار افتاده،به واسطه در اختيار قرار دادن اعضاى خود، كمك برساند، با قطع نظر از اين كه مقتضاى حكم اضرار به نفس چه باشد؟
مثلا آيا به انسانى كه مى تواند يك كليه خود را اهدا كند، واجب است يك كليه خود را در اختيار بيمارى كه هر دو كليه خود را از دست داده، قرار دهد؟
2. به فرض كه واجب باشد به واسطه جلوگيرى از ضرر يا برطرف كردن آن، جان ديگران را نجات دهيم، آيا در صورت وارد شدن ضرر به خود نجات دهنده، اين حكم برداشته نمى شود؟ مثل اهداى يك كليه به بيمارى كه هر دو كليه خودرا از دست داده، كه به يقين ا هدا كننده متضرر مى شود؛ چون در اين فرض حكم پيشين يعنى وجوب نجات مريض حكمى ضررى است و متضرر شدن نجات دهنده را در پى دارد و طبق قاعده «لاضرر» حكم وجوب نجات، برداشته مى شود و چه راه حل فقهى وجود دارد كه به رغم متضرر شدن اهدا كننده عضو، همچنان نجات جان بيمار واجب باشد؟
3. به فرض كه وجوب دفع ضرر از ديگران همچنان باقى باشد و حديث «لاضرر» آن را بر ندارد، بين وجوب نجات ديگرى از ضرر و حرمت ضرر زدن به خود، تزاحم پيدا مى شود؛ زيرا بيمار از بيمارى وقتى نجات مى يابد كه اهداكننده، برخى اعضاى خود را به او اهدا كند و در اين صورت وجوب نجات ديگرى با حرمت ضرر زدن به خود، اجتماع مى كنند، در حالى كه براى مكلف جمع بين اين دو ممكن نيست (مكلف نمى تواند در آن واحد به هر دو حكم عمل كند) از طرف ديگر چون در مقام تشريع، بين اين دو حكم (وجوب نجات جان مريض و حرمت ضرر زدن به خود) تنافى نيست بلكه در مقام عمل بين اين دو تنافى است.
اين مورد از باب تزاحم است نه تعارض.
سؤال اين است كه در اين جا علاج تزاحم به چيست؟
اين بود سه پرسش فقهى درباره پيوند اعضا از زنده به زنده يا از مرده به زنده.
پاسخ پرسش اول:
بدون هيچ اشكال نجات دادن نفس محترم از مرگ واجب است و دليل آن قبل از هر چيز حكم عقل است؛ چون عقل به تنهايى قطع به لزوم نجات و حفظ نفس محترم دارد. حكم عقل عملى است و با ضميمه تلازم بين حكم عقل وشرع، كه حكم عقل نظرى است، وجوب نجات و حفظ نفس محترم از نظر شرع به دليل عقل ثابت مى شود.