تحقیق تاريخ فلسفه در ايران
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 28 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
تاريخ فلسفه در ايران
از ويکيپديا، دانشنامهٔ آزاد.
(تغيير مسير از تاريخ فلسفه در ايران)
Jump to: navigation, search
اين مقاله به تميزکاري نياز دارد. لطفاً آن را تا جايي که ممکن است، از نظر املا، انشا، چيدمان و درستي بهتر کنيد. پس از اين کار، اين الگو را از بالاي مقاله حذف کنيد. محتويات اين مقاله ممکن است غيرقابل اعتماد و نادرست يا جانبدارانه باشند يا قوانين حقوق پديدآورندگان را نقض کنند.
فهرست مندرجات
[مخفي شود]
۱ اسلوب تحقيق
۲ فلسفه
۳ جهان بينيهاي ايراني پيش از اسلام
۳.۱ مذهب
۳.۲ الحاد
۳.۳ فلسفه به معناي اخص
۳.۴ نظريات سياسي و اخلاقي
۳.۵ جريانات فکري و فلسفي پس از اسلام
[ويرايش] اسلوب تحقيق
دادن چشم اندازي از سير تفکري فلسفي در ايران و تحليل ولو عام و اجمالي از اين سير، در يک بررسي کوتاه، کاري است دشوار. جامعه ما جامعه ايست کهن سال و اين جامعه طي عمر دراز و پر آشوب خويش، اي چه بس فراز و نشيبها که پيموده و رنگها که پذيرفته است. براي آن که سير تطور و تکامل حيات مادي و معنوي اين جامعه ديرينه به خوبي مطالعه شود و به درستي و ژرفي تحليل گردد، بايد دهها و صدها پژوهنده کوشا، روشن بين و نکته ياب، به اتکاء اسلوب علمي و با تفحص در منابع و مدارک، سال
يان دراز کار کنند و نتيجه تعميم وتحليل خود را در مجلدات عديدهاي مدون گردانند. ما اکنون ( علي رغم تلاشهاي چندي که ازجانب دانشمندان ايران و ديگر کشورها در اين زمينه شده ) هنوز در ابتداي اين جاده دراز ايستاده ايم. ولي از آن جا که هر نسلي جوياي آن است که در هر زمينه براي خود منظرهاي جامع بسازد، و نسل کنوني کشور ما نيز بي شک عطشان است که تاريخ حيات مادي و معنوي کشور خويش را به درستي و بر بنياد تحليل علمي، باز شناسد، لذا تلاشي ولو مقدماتي براي ترسيم حدود و ثغور بخش هايي از اين تاريخ سرشار و ديرنده، تلاش عبثي نيست به ويژه اگر اين تلاش بتواند کار بررسي تفصيلي و تحليل علمي تاريخ حيات مادي و معنوي کشور را تسهيل کند.
کيفيتي که تنظيم تاريخ تفکر فلسفي را، صرف نظر از فائده علمي و تحقيقي اين عمل، به ويژه از جهت اداء فريضه ميهني، ضرور ميسازد آن است که تا امروز نيز تاريخ تفکر فلسفي وطن ما از تاريخ فلسفه عرب در نزد پژوهندگان و کارشناسان کشورهاي باختري اروپا، مجزا نيست. اين واقعيت که پس از سلطه اعراب و غلبه اسلام برخي از فلاسفه ما عمده آثار خويش را به زبان تازي که زبان بين المللي وعلمي عصر بود (عينا مانند زبان لاتين در اروپا) نگاشتند و نيز اين کيفيت که در اثر نوعي اشتراک معنوي و فرهنگي در کشورهاي خلافت عرب الکندي کوفي و ابن سيناي بخارايي و ذکرياي رازي و غزالي طوسي و ابن طفيل و ابن رشد اندلسي نه تنها به زبان واحد بلکه در مسائل واحد اظهارنظر ميکردهاند و با هم مباحثه و رابطه و علقه فکري داشته اند، موجب شده است که در کتب تاريخ فلسفه که کارشناسان اروپاي باختر پرداختهاند همه اين فلاسفه در باب فلسفه عرب گنجانده شوند. روشن است که ما هنوز در عصر محدوديتهاي ملي و در دوران
ي که غرور ملي نقشي در تکامل سريع تر خلقها دارد به سر ميبريم و در چنين عصري که خلقي ذي حق است مرزهاي آن سهمي را که وي به فرهنگ جهان ادا کرده مصرح کند، نه براي آن که آن را مايه مباهات فروشي جاهلانه يا جلوه گري متعصبانه قرار دهد، بلکه براي آن که از آن الهام بگيرد و آن را قوه الظهر خود در نبرد زندگي سازد و به مدد آنها پيش رود.
البته اين سخن را هرگز بدان معني نبايد فهميد که بايد در جست و جوي سهم انحصاري مالکيت مطلق در اين يا آن رشته فرهنگ و در مورد اين يا آن دانشمند و هنرمند بود. هر فرهنگي و از آن جمله فرهنگ کشور ما داراي عناصر مشترک با فرهنگهاي ديگر است، از آنها فيض گرفته، به آنها فيض داده، از آنها متأثر شده و در آنها تأثير بخشيده است. اين خصيصه اختلاطي، خصيصه فرهنگ انساني در همه اکناف زمين است. پس از سلطه عرب و اسلام در خاورميانه به ويژه نوعي جامعه « کثيرالخلق» پديد شد که در آنها دين و فلسفه واحد اساطير و قصص و اشکال ادبي و هنري همانند، مفاهيم سياسي و اجتماعي، شبيه، شيوه و سطح اقتصادي کمابيش يکسان، روابط مادي و معنوي متنوع و فراوان وجود داشته و در درون اين جامعه وسيع و نسبتا متحرک که به ويژه در قرنهاي 3 تا 6 هجري به اوج کمال خود رسيده است، عاليترين و گران بهاترين بخش ميراث فلسفي و علمي و ادبي ما پديدآمده است. اين امر موجب شده است که گاه ارثيه فلسفي، علمي و هنري ما چنان با ميراث برخي ديگر از خلقهاي همسايه در آميزد که دعوي انحصار و مالکيت مطلق ناچار کار را به سفسطه در واقعيت تاريخي ميکشاند و هيچ گناهي نيز در جهان از سفسطه در واقعيت و زشت و زيبا ساختن عينيت تاريخي بالاتر نيست. گذشت زمان دروغ پردازي و رنگ آميزي جاعلين و سفسطه گران تاريخ را بي پروا بر ملا ميسازد. فرهنگ فلسفي ايران مانند ارث
يه علمي و هنريش، مولفين فراواني از اقوام و خلقهاي گوناگون دارد که برخي از آنها اکنون در آن سوي مرزهاي کشور ما زندگي ميکنند و به صورت اقوام، ملتها و دولتهاي جداگانه و مستقل در آمده اند. بايد تعلق اين فرهنگ فلسفي را بدان خلقها که در ايجاد و بسط و نمو آن شريک بوده اند، بي اندک تعصب جاهلانه تصديق کرد و از آن جا که مردم ايران و اين خلقها طي قرون متمادي با هم ميزيسته و با هم ميآفريده اند، اکنون که سرنوشت هر يک به شکلي ديگر صورت پذيرفته، سزا نيست ارثيه مشترک پارينه، کودکانه بدين سو و آن سو کشيده شود و سهم يکديگر را در آفرينش فراموش کنيم. بايد کوشيد که در عين حفظ غرور منطقي و تصريح حدود و ثغور فرهنگ و تاريخ ميهن خود، از تعصب خام و افق تنگ محترز باشيم و به واقعيت تاريخي بي مشاطه گري گردن نهيم و حقيقت عيني را از ملاحظات گذرا و اغراض و شهوات ناسالم والاتر شمريم.
کيفيت ديگري که تدوين تاريخ فلسفه در ايران را به امري سودمند و ضرور بدل ميکند، دادن پاسخ مستدل به انديشه ارتجاعي «مرکزيت معنوي اروپا» است که تنها اين قاره را سرچشمه فيضانات معنوي ميپندارد و درخش فرهنگ را در ديگر قارهها عکسي از اين سرچشمه نور و اقتباسي از اين منبع فياض ميشمرد. بررسي فرهنگ فلسفي ايران ـ چنان که در اين گفتار نيز بدان اشاره خواهد رفت - نشان ميدهد که ايران خود يکي از مراکزي است که فرهنگ اروپايي از آن بهره گرفته است. نژاد پرستان، خلقهاي جهان را به سه گروه خالق و مبدع فرهنگ[1] و مقلد پاسيف و بي ابتکار فرهنگ [2] و نابود کننده فرهنگ [3] تقسيم ميکرده اند. انديشه «مرکزيت معنوي اروپا» [4] از همين فکر سخيف و ضد بشري نژاد پرستان ناشي شده است. در اين انديشه، آسيا فوقش يک حمال بدون ابتکار و مقلد سطح