مقاله عاشورا word
دسته بندي :
علوم پایه »
معارف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
خطبه امام در روز عاشورا
(ولی من آن خدایی است كه كتاب فرود آورده و هم او، ولی شایستگان است ) راوی گوید با گریه خواهرش خطبه قطع شد و امام، حضرت عباس و پسرش علی اكبر را نزد ایشان فرستاد و ایشان را خاموش كردند و سپس بقیه خطبه را با درود بر پیغمبر و پیامبران ادامه داد (اما بعد، بنگرید من از چه خاندانم و به خود آئید و خویش را سرزنش كنید و بنگرید، برای شما آیا كشتن من رواست؟ و حرمت من برای شما، زیر پا شدنی است؟ آیا من پسر پیغمبر شما نیستم پسر وصی و عموزاده شما نیستم.
آیا حمزه سیدالشهدا (ع) عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب برادر پدرم كه در بهشت با دو بال پرواز می كند، عمویم نیست؟ به شما نرسیده كه رسول خدا (ص) درباره من و برادرم فرمود سید جوانان اهل بهشتند؟ اگر گفتار مرا درست می دانید بسیار خوب، باور كنید. از وقتی دانستم خدا دروغگو را دشمن دارد، دروغ نگفتم و اگر باور ندارید كسانی از اصحاب پیغمبر هنوز زنده اند بروید از آنها بپرسید تا به شما خبر دهند از جابربن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل بن سعد انصاری و زید بن ارقم و انس بن مالك بپرسید این پرسیدن از ریختن خونم جلوگیر شما نیست» شمر گفت من خدا را زبانی پرستم و ندانم چه می گویی حبیب بن مظاهر به شمر گفت تو خدا را به هفتاد زبان می پرستی خدا دلت را سیاه كرده ، حسین(ع) فرمود «اگر شما در این تردید دارید كه من زاده دختر پیغمبرم، وای بر شما آیا از شما خونی ریختم؟ مالی از شما خورده ام، زخمی به شما زدم كه حالا قصاص آن را می خواهید؟ همگی دشمنان خاموش شدند سپس امام فریاد زد ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر ، ای قیس بن اشعث، ای یزید بن حارث آیا به من ننوشتید كه میوه ها رسیده و باغها سبز شده و به سوی
2
لشگری كه برای تو آماده شده، بیا؟ گفتند ما ننوشتیم . امام فرمود به خداوند نوشتید اكنون كه مرا نمی خواهید بگذارید به مأمن خود در هر جای زمین كه باشد، برگردم قیس بن اشعث (لعنه ا… علیه) گفت ای حسین نمی دانم چه می گویی؟ تو باید تسلیم پسر عم خود شوی او به دلخواه تو رفتار می كند امام فرمودند نه به خدا، به شما دست خواری ندهم و از شما مانند بنده نگریزم. سپس امام فریاد كشیدند من به پروردگار خود پناه می برم از هر متكبری كه ایمان به روز حساب ندارد. سپس شتر را خوابانید و زانوی شتر را یكی از یاران به نام عقبه بن سمعان بست.
سپاه عمر سعد هنگامی كه خواستند به سپاه امام یورش برند زهیر بن قین سوار اسب خود شد و سلاح پوشیده جلو آمد و گفت (بر مسلمانان لازم است برادر مسلمان خود را اندرز دهد ما تا كنون برادر و همدین بوده تا اینكه شمشیر میان ما جدائی انداخته اینك ما امتی باشیم و شما امتی دیگر، خداوند ما و شما را به ذریه پیغمبر خود آزمایش كرده تا ببیند ما و شما چه می كنیم شما را به یاری او می خوانم و از سركشی زاده عبیدالله بن زیاد حذرتان می كنم زیرا جز بدی از آنها ندیده و نبیند چشمان شما را میل كشند و دست و پای شما را بر سر چوبه دار كنند و گوش و بینی شما را ببرند و نیكان و دانشمندان شما را چون حجربن عدل و هانی بن عروه و امثال آنها را بكشند) ولی در پاسخ او را دشنام دادند و ابن زیاد را ستودند و گفتند به خدا نرویم تا آقایت و همراهانش را بكشیم یا او را مسالمت آمیز نزد امیر بن زیاد ببریم زهیر دوباره فرمود (ای بندگان خدا، پسر فاطمه به درستی و نصرت شایسته تر از ابن سعد و ابن زیاد است اگر او را یاری نكنید به خدا پناهتان باد. او را نكشید او